شمال شرقي به جلگه مرودشت ميرسيم كه درازايش از غرب به شرق شصت كيلو متر مي باشد و پهنايش تا هفتاد كيلومتري شيراز مي رسد . رود كر (= كورش ) از شمال غربي جلگه تا جنوب شرقي آن را مي پيمايد و سيرابش مي كند . از شمال غربي دشت رود كوچكتري وارد مي شود كه در روزگار كهن (رود مادي ) نام داشته ، و بعدها پرآب و فرو آب خوانده و امروزه به تحريف «پلوار» مي گويند.رود پلوار پس از طي مسافتي در نزديكي پل خان به رود كر مي پيوندد،و رود بزرگ شده كر مسير جنوب شرقي را دنبال كرده، سرانجام به درياچه بختگان مي ريزد. در حاشيه شرقي مرودشت كوهيست كه «كوه مهر = كهمهر) نام داشته است و بعد از حمله غرب كلمه مهر را ترجمه كرده، «كوه رحمت» گفته اند. خود نام اين بسيار كهن دلالت بر جنبه تقدس و روحانيت آن نزد ايرانيان باستاني دارد. بر دامنه يكي از كوه پايههاي همين «كوه مهر» بنام «كوه شاهي بود» كه داريوش بزرگ در 518 ق. م. ساختن تختجمشيد را آغاز كرد.
تخت جمشید
تخت جمشيد ارگ شهري بود بنام «پارسه»، كه يونانيان به تحريف آنرا پرسه پليس خوانده اند(درست آن مي بايست پرسپليس بوده باشد) و غربيان همين نام را پذيرفته، رايج كرده اند. اين شهر پايتخت آئيني و سنتي هخامنشيان بود و در آنجا كاخهاي باشكوه بر آوردند كه دويست سال آبادان ماند و سپس بدست اسكندر مقدوني و يارانش تارج شد و سوخت، و امروز تنها پي و برخي از درگاهها و ستونهايش بر جاي مانده است و از گذشت روزگار سخن دارد. شهر پارسه در شمال و مغرب و جنوب ارگ مشهور به تخت جمشيد افتاده بوده است و خانههايش بيشتر از گل و چوب بوده و بهمين دليل زود از ميان رفته و با خاك همسان شده است.
راه كاروان رو باستاني كه از شيراز مي آمده است، از پاي صفه تخت جمشيد مي گذشته و در حاشيه «كوه مهر» رو به سوي شمال و شمال شرقي ادامه مي يافته است. در شش كيلومتري تختجمشيد،نشيب كوه زياد شده، پوزه اي تشكيل مي گردد؛ كه راه نيز از كنار همين پوزه گذشته، به سوي شرقي مي پيچد. در شمال اين پوزه، بر روي تپه كوتاهي آثاري ديده مي شود كه بازمانده يكي از شهرهاي كهن ايران بنام شهر استخر است كه جانشين تخت جمشيد بوده و تاريخ آن را احتمالاً به عهد سلوكيها مي رسد. گفته اند آنتيوخوس اپيفانوس در 160 ق. م. «پرسه پليس» را تاراج كرد، و البته در آن زمان ديگر شهر پارسه هخامنشي وجود نداشته است، بلكه استخر جايش را گرفته بوده). در سده دوم ميلادي استخر پايتخت پادشاهن پارس بشمار ميرفته است و در آنجا معبدي كهن وجود داشته كه قدمتش به عهد پيش از ساسانيان مي رسيده، و مجسمههائي از ايزدان در آن نصب بوده است. ولي در آغاز دوره ساساني، آن مجسمهها را بر داشته اند و معبد را به آتشكده تبديل كرده،«آتش اردوي سورا آناهيتا» خوانده اند. اين آتشكده در دوره ساساني اهميت فراوان داشته و توليت آن با ساسانيان بوده است(اولين و آخرين پادشاه ساساني در اينجا تاجگذاري كردند). استخر در حمله اعراب بارها صدمه ديد و بواسطه شجاعت و پايداري مردمش، خشم تازيان انگيخته شد، و از آن كشتارها كردند، چنانكه تنها در 22 هجري، عبدالله پسر عامر چهل هزار تن از استخريان را از دم تيغ گذرانيد. و خانههايشان را ويران كرد. پس از آن ديگر استخر رو به خرابي رفت تا اينكه بكلي از مردم تهي گشت.
سه گنبدان
در فاصله چهار تا دو كيلومتري شمال و شمال غربي استخر دنباله كوهيست كه امروز آن را «حسين كوه» ( و گاهي هم كوه حاجي آباد) مي خوانند و البته پيداست كه اين نام باستاني نتواند بود. وقتي بر سكوي تختجمشيد بايستيم. اين كوه را بخوبي مي بينيم كه در شمال و شمال غربي بصورت سه تپه يا صخره بزرگ سر بر هوا كشيده است، و بهمين جهت در دورههاي پيشين آن را « سه گنبدان» (يعني داراي سه تيغ يا قله) مي خوانده اند. روي هر يكي از اين تپههاي سنگي دژ يا باروئي بوده است (بنامهاي استخر،دژ شكسته، و دژ اشكنون). نام «سه گنبدان» ياد آور «كوه دو ستيغي» (يا كوه دو گنبدان) بيشك همين «حسين كوه» امروز است و يا كتزياس اشتباهي (سه گنبدان را دو گنبدان) نوشته است، و يا در آن زمان تنها دو تا از اين صخرههاي سنگي مورد استفاده بوده اند.بهر حال «حسين كوه» را «كوه استخر» يا «كوه نفشت (= كوه نبشته دار) نيز خوانده اند.
نقش رستم
دنباله اين كوه در دشت مرودشت به نشيب مي گرايد، و پيچ تندي خورده، رو به شمال غربي ادامه مي يابد. نزديك اين پيچ در محوطه اي به درازاي 200 متر، در كنار راهي كهن و جويباري خرمي بخش، آثار گرانبهائي از دوره هخامنشي و ساساني بجاي مانده است.
اين آثارعبارتند از مجالس بزرگي كه بر روي سنگ تراشيده اند، و آرامگاههائي كه درون كوه درآورده اند. دسته اخيربه دوره هخامنشي تعلق دارند. و سنگتراشيها به دوره ساساني. در دوره اسلامي اين حجاريها را به جمشيد و پادشاهان كياني نسبت داده اند، و چون جنگها و پيروزيهاي پهلوان بزرگ ملي ايرانيان، رستم زال، زبانزده همه بوده است، و اين سنگتراشيها نيز چيرگي پهلوانان ايران بر دشمنانشان را نشان مي دهد، كم كم نقشهاي مورد بحث را به رستم پهلوان باز خوانده اند و اين محل را «نقش رستم» گفته اند.